۲۸ مهر ۱۳۹۲

زیزیلی به آفریقا می رود- 9

دوشنبه که مدارک رو دادم سفارت با وود همه استرسی که بهم وارد شد ولی بار سنگین جمع آوری مدارک و هماهنگی با جولی و الی از دوشم برداشته شد. البته من الکی دلم خوش بود. پنجشنبه مشغول چرت عصرگاهی بودم که ساعت 2 آقای نوروزی زنگ زد و گفت کنسول تو پرونده کامنت گذاشته و دقیقا از روی کامنت کنسول خوند:
"What arrangement have been made to register with the relevant professional body or consil in South Africa?"

خداییش شما جای من. از خواب بیدارتون کنن و این رو واستون بخونن و شما هم که کلا تو باغ نیستید، چه حالی بهتون دست میده. اینجور وقت ها اصلا رو آقای نوروزی نمی تونید حساب کنید. منتظره مچتون رو بگیره. مونده بودم چجوری بهش بگم این یعنی چی. پرسیدم من دقیقا باید چه مدارکی واسه این سوال ارائه بدم که ظاهرا دلش سوخت و واسم تا حدودی گفت که جریان چیه و پرسیده چه کارهایی واسه ثبت نام تو این professional body or consil انجام دادی که خب من نمی دونستم اینها چی هست که بدونم چکارهایی انجام دادم. من گفتم که وکیل دارم و اون ها این کارها رو کردن. گفت به وکیلت بگو خودش می دونه. بعد هم واسم سوال رو خوند که بنویسم. واقعا لطف کرد. بعد هی من می گم این آقای نوروزی بد اخلاقه. من هم همون روز ایمیل زدم به الی ولی از اون روز تا الان دریغ از یک خط خبر یا جواب. 

 از اون طرف من واسه رزرو بلیط که به جولی خبر دادم به الی هم گفتم. الی بهم گفت تا الان سابقه درخواست بلیط نداشتن و من فردا زنگ می زنم به سفارت. دقت کنید که فردا می شد سه شنبه دو هفته پیش که هنوز که هنوزه خبری از اون هم نیست. جولی همون پنجشنبه ایمیل داده بود که چرا تاریخ رو اعلام نکردی و من منتظرم من بهش گفتم که منتظر تماس الی با سفارت هستم و برام سوال بود که اشکال نداره مخمل دیرتر و نیمه دوم دسامبر بیاد آفریقا.  جولی بهم گفت که این رزرو بلیط هزینه ای واسه کنسل نداره و ظاهرا قبلا هم خواسته بودن و از طرف دیگه گفتش اگه مخمل با من بیاد می تونه با چندتا کارفرما و وون مصاحبه کنه واسه کار که چون انگلیسی  مخمل هنوز تعریف نداره من پیچوندمش و قرار شد همون دسامبر بیاد. زیزیلک و سیبک تعطیلات آخر سال می خوان بیان آفریقا و کلی با هم نقشه ریختیم و برنامه چیدیم که هم اون موقع مخمل اونا باشه و هم اینکه با هم برگردیم ایران. از طرف دیگه آقای همکار آخر این هفته میاد ایران و من می خواستم یا با اون برگردم یا بعد از اون.

خلاصه بعد از کلی هماهنگی با زیزیلک و مخمل و اقای همکار و با توجه به اینکه 17 ابان تولد مامان خانومه و خیلی نامردیه من چند روز قبلش برم تاریخ 10 نوامبر رو واسه رفتم خودم و 15 دسامبر رو واسه رفتن مخمل و 1 ژانویه رو واسه برگشت جفتمون به جولی اعلام کردم. شماره پروازهای زیزیلک از آفریقا به ایران رو هم واسش فرستادم که برگشت تو همون پروازها جا رزرو کنه و از اونجایی که تا یکشنبه از الی خبری نشد ایمیلی که واسه الی فرستادم رو واسش فرستادم که نظرش رو بگه.
دوشنبه برام جواب نوشت که با وون صحبت کرده و وون گفته:

Sound Mining Solution will encourage and facilitate Zohreh Fakhraei’s registration with both the Engineering Council of South Africa and the South African Institute of Mining and Metallurgy, upon her arrival in South Africa”.

من هم سه شنبه اینها رو تو یه نامه نوشتم و بردم دادم به آقای نوروزی و امروز هم رزرو بلیط رو که جولی واسم فرستاده بود فکس کردم و دیگه منتظرم که ویزام بیاد ولی الان که یه جورایی بلیط قطعی شد به این نتیجه رسیدم که وقت دیگه ای ندارم و هنوز هیچ کاری نکردم و از اون بدتر که دوباره حقوق نگرفتیم و پول واسه خرید ندارم.

روزی صد بار میگم آخه این چه کاری بود کردی و بعد یادم میاد اوضاع شرکت چجوریه و میگم شاید هم کار بدی نکردم. تا ببینیم چی پیش میاد.

پ.ن.: خودم که باورم نمیشه رفتنیم از اون بدتر اینه که بقیه هم باورشون نمیشه و جدی نگرفتن. 

زیزیلی به آفریقا می رود-8

هفته دوم مهر یه کاری دادم دست خودم و یه هفته مرخصی بودم و خونه خوابیدم. به گارفیلد هم که تازه هفته قبل گذاشته بودیم رشت گفتم بیاد و یه هفته با هم بودیم. با اینکه بهم سخت گذشت ولی خوب بود. شنبه همون هفته مخمل اومد خونه و گفت از آفریقا برات یه بسته اومده و من فهمیدم بعد از مدتها انتظار حالا که من خونه نشین شدم این SAQA رسیده. ظاهرا با یه سرویس ارزون پست کرده بودن و واسه همین طول کشیده بود. کسی که ایران باید بسته رو تحویل می داد پنجشنبه زنگ زده بود و آدرس رو پرسیده بود و گفته بود تا ساعت 1 میاد که پیداش نشده بود و بسته رو شنبه آورده بود.

اون هفته که هر کاری کردم نتونستم خودم رو راضی کنم برم سفارت. اصلا در شرایطی نبودم که برم. هفته بعد شنبه اولین روز کاری من بعد از یک هفته بود و هی به مخمل گفتم برم دلار از حساب بکشم بیرون و اون هی جواب نداد تا بانک بسته شد. این دلارها به جونمون وصلن. نه من نه مخمل راضی نمی شدیم تبدیلشون کنیم واسه پول زور که وثیقه سفارت باشه.
خلاصه شنبه و یکشنبه به جمع و جور کردن و مرتب کردن و اسکن مدارک گذشت و یکشنبه بلاخره من 1500 دلار رو از حسابم کشیدم بیرون و 150 دلار هم خونه داشتم بردم فروختم. قیمت دلار در بالاترین نرخ ممکن تو چند هفته اخیر بود که میشد 3030 تومن و دقیقا 1650 دلار شد 4.999.500 تومن که 500 هم اضافه داد و 5 میلیون شد.

 بخش ویزای سفارت از یکشنبه تا چهارشنبه هر هفته از ساعت 9:30 تا 12:00 جوابگوست مسئولش هم آقای نوروزیه. یه آدم جدی که بعضی وقتها بداخلاق هم میشه ولی کلا مودبه و درد مجموع یه ذره حرص آدم رو درمیاره. من یکشنبه به آقای نوروزی زنگ زدم و باهاش هماهنگ کردم واسه فرداش گفت از 9:30 هستیم.

دوشنبه تا من به خودم بیام و مخمل راضی شه که راه بیفته و بعد هم ترافیک پل پارک وی و خیابون ولیعصر، ساعت 11:30 رسیدیم سفارت. به آقای نوروزی که گفتم واسه Qouta Premit اومدم. شاکی شد و گفت من گفته بودم 9:30 اونجا باش تو الان اومدی این 45 دقیقه کار داره و ما تا ساعت 12 نیستم. گفتم اگه مشکلی هست برم فردا بیام ولی مدارک رو گرفت و دقیقا تا ساعت 12:20 دقیقه کار ما طول کشید. خلاصه اینکه اگه Qouta Premit دارید کله سحر برید سفارت. ساعت 12:20 رسید پاسپورتها و رسید پولمو نازنینمون رو داد دستمون و تاکید کرد که رسید پول گم بشه پولتون سوخته. مخمل می گفت بعد از سه سال برمی گردیم و بی پولیم و میگیم چه خوب که اینجا پول داشتیم :)

آقای نوروزی البته به ما گفت که رزرو بلیط حتما باید باشه (از همکارهای قبلیم نخواسته بود) و قرار شد بعدا براش فکس کنم. ضمن انکه واسش جالب بود که به جای مخمل من درخواست ویزای کار دارم. همین که برگشتیم شرکت به جولی ایمیل زدم و جریان رزرو بلیط رو گفتم که قرار شد تاریخ تعیین کنم که واسم بلیط رزرو کنه. تازه بعد از این جریان ها من استرس رفتن گرفتم و از اون شب دائم بی خوابی و سر درد و استرس دارم. 





۳ مهر ۱۳۹۲

زیزیلی به آفریقا می رود-7

گفته بودم که سفارت برای ما دو نفر 5 میلیون وثیقه می خواد. با کمک زیزیلک با جولی نامه نگاری کردم که این پول برام خیلی غیر منتظره است و زیاده (جولی قبلا گفته بود که سفارت وثیقه می گیره) جولی اول گفت من فکر کردم می دونستی و حالا با الی و شرکت صحبت می کنم که یه راه حلی پیدا کنم. (آقای همکار که داشت می رفت وثیقه خودش 1.2 میلیون و وثیقه خانومش خیلی کمتر فکر کنم حدود 200 هزار تومن بود. به جولی گفتم واسه اون خیلی کمتر بود و واسه همین این مبلغ واسم خیلی غیرمنتظره ست)

بعد از مدتها که خبری از جولی نشد دیروز یه ایمیل به الی زدم که اگه بشه با سفارت صحبت کنه من چک ضمانتنامه بانکی ببرم به جای پول نقد. حالا امروز صبح جولی ایمیل زده که شرکت قبول کرده این وثیقه رو بده و فقط بگو همش رو می خوای یا یه بخشی رو و اینکه ما چند دلار باید بدیم تا یه فکری کنیم که این پول رو چطور بهت برسونیم. (واقعا نمی دونم تو این شرایط تحریم ها چجوری این پول و می خوان بهم برسونن.)

حساب کردم یه چیزی حدود 1700 دلار میشه  اول فکر کردم بگم 1000 دلارش رو بدن بعد مخمل گفت بگو 1200 دلار می خوام. منتظرم با زیزیلک حرف بزنم و نظر اون رو هم بخوام و با هم یه نامه تشکر و اینکه 1200 دلار می خوام بهشون بزنم. باید اعتراف کنم تحت تاثیر قرار گرفتم و حالا یه ذره احساس ناخوشایندی دارم که ازشون درخواست کمک کردم مخصوصا که این پول حدود 20 درصد حقوق یه ماه من تو آفریقا میشه البته تو ایران 1200 دلار بیشتر از حقوق یه ماه منه.

از آقای همکار شنیده بودم که وون (مدیرعامل شرکت) خیلی آدم مثبتیه و با این کاری کرد من رو هم یه جوری ممنون خودش کرد. امیدوارم تا آخرش هم همه چی همینقدر خوب و مثبت پیش بره :)

پ.ن.: خانوم همکار که با این شرکت قرارداد بسته بود و همزمان کار کاناداش جور شد دیگه اومدنش به آفریقا منتفی شده و ظاهرا شرکت ازش 12000 رند (حدود 1200 دلار) خسارت خواسته که فعلا جوابی بهشون نداده. من خودم بعید می دونم که خسارت رو بده ولی امروز با مخمل به شوخی می گفتیم که بهش بگیم این پول رو به من بده که با شرکت بی حساب بشه

۳۱ شهریور ۱۳۹۲

زیزیلی به آفریقا می رود-6

1- الی (وکیل مهاجرتی) لیست رو برام فرستاد که شامل موارد زیر میشه:
Application form
Power of Attorney
Copy of passport pages 1-7 -both
Copies of all previous RSA visas -Both
Police clearance -Both
Birth certificate-Both
Medical certificate-Both
Radiological Report-both
Letter of support for Spouse -from you- template included
Marriage certificate
3 months Bank Statement
2x photographs-Both-two for each person
BSc and MSc. Documents
Proof of 5 years experience in your field
CV
Paying 1,400,000 Rials-you
Paying 400,000 Rials -spouse
Deposit to embassy 25,000,000 Rials -will be paid back after return to Iran
SAQA we have
Certified copies of qualifications
Letter of recommendation from company
 
تو این لیست یه سری فرم بود از جمله نمونه فرم حمایت از همسر که واسم نفرستاده بود و یه سری ابهام بود از جمله اینکه وثیقه سفارت که نمی دونستم این مبلغ واسه یه نفره یا واسه جفتمون که از الی پرسیدم اون هم نمی دونست.
بعد از نامه نگاری بلاخره نمونه فرم ها رو فرستاد که البته من اکثرش رو یا از آقای همکار گرفته بودم یا گشتم و دانلود کردم. نکنه ناامید کننده اینه که سفارت آفریقای جنوبی یه وبسایت درست و حسابی که بشه فرمها رو دانلود کنی نداره و واسه هر سفارتی هم فرم ها یه ذره با هم متفاوته. 
2- هفته پیش خودم یه سر رفتم سفارت ببینم چه خبره. سفارت افریقای جنوبی روبروی پمپ بنزین باغ فردوس نزدیک تجریش تو یه کوچه ست. نه تو باجه پلیس دیپلماتیک سربازی هست و نه از هیاهوی سفارت خدابیامرز کانادا خبری هست جوری که فکر کردم جاشون عوض شده و زنگ زدم شرکتمون و گفتم آدرس رو یه بار دیگه چک کنن. میری قشنگ بخش ویزا زنگ می زنی و میری تو. یه آقای نسبتا خوش اخلاق و جدی نشسته و جواب سوال ها رو میده. بعد که رفتم متوجه شدم که جواب تلفن ها رو هم خیلی با حوصله میده و نتیجه این شد که فرداش زنگ زدم و تلفنی پرسیدم که ترجمه ها تایید وزارت امور خارجه می خواد که گفت نه همون مهر مترجم  رسمی کافیه. دوتا خبر بد بهم دادن یکی اینکه بررسی ویزای Quota permit (ویزایی  که من براش اقدام کردم)   یک تا دو ماه طول میکشه.دوم اینکه برای هر نفر باید 2.5 میلیون تومان یا جمعا 5 میلیون تومان وثیقه بزارم. این دیگه خیلی زور داشت. یه با کمک زیزیلک یه  نامه نگاری با جولی کردم کهاین وثیقه زیاده و فایده ای نداشت. نکته بدتر این ماجرا اینه که همه پس انداز من با دلاره و حالا که باید تبدیل کنم هی دلار داره افت می کنه. این یکی رو کجای دلم بزارم. از آقای سفارت پرسیدم گفت که نمیشه پول رو به دلار بدیم. در مورد این وثیقه حس خوبی ندارم. احساس می کنم یه جور دزدی سر گردنه ست. اگه وثیقه ست پس باید هر نوع وثیقه ای رو قبول کنن (مثل ضمانت نامه بانکی ) راستی این هم بگم که این وثیقه قبل از عید حدود نصف این مبلغ واسه نفر اول و حدود 200-300 تومان واسه همسر بود. اینم از شانس ماست.
3- پاسپورتمون 5 شنبه اومد و بقیه مدارک رو هم جمع کردم و ترجمه کردم (دارالترجمه آراد توی آریا شهر بردم و راضی هستم) و اسکن کردم و فردا می فرستم واسه وکیله که اگه خوبه ببرم سفارت ولی خانوم هنوز اون یه مدرکی که باید برام بفرسته رو نفرستاده و حتی جولی هم که پیگیری کرده فایده ای نداشت. می ترسم اینقدر دیر بشه که حتی با آقای همکار هم نتونم برم. اینجوری یه ذره برنامه هام قاطی میشه.
4- برای فرم مدیکال رفتم پیش خانوم دکتر توی ساختمون شرکت. بعد از یه ذره گیج زدن بهش پیشنهاد دادم اطلاعات مربوط رو توی فرم تایپ کنم و ببرم مهر و امضا کنه که قبول کرد در ضمن برای من و مخمل تو دفترچه عکس ریه که لازمه رو نوشت. واسه رادیولوژی زنگ زدم به یه رادیولوژی توی آیت الله کاشانی و گفتم اگه اجازه بدید من این اطلاعات رو توی فرم تایپ کنم و بیارم اگه مشکلی نبود شما برام مهر و امضا کنید ولی خانومه گفت نه شما که نفر اول نیستید واسه سفارت عکس می خواید ما اینجا فرم تایپ شده امضا نمی کنیم واستون با خودکار پرش می کنیم. چهارشنبه پیش با 4 نسخه فرم خالی رفتیم رادیولوژی و یه آقایی مسئول بود و گفت خب این رو پر می کردید و می آوردید و من بهش گفتم همکارتون قبول نکرد و بعد قرار شد من بشینم فرم رو پر کنم و بدم بهش. داشتم شروع می کردم که گفت نمی خواد پر کنی ممکنه به خانوم دکتر بر بخوره بده خودش پر کنه. بعد ما با گارفیلد و دختر دایی کوچیکه (ونی) که تهران بود رفتیم پارک ارم و شب که برگشتیم زنگ زدیم رادیولوژی گفتن عکس ها حاضره. رفتم گرفتم و چک کردم دیدم اسم من و اسم و فامیل مخمل رو اشتباه نوشته. البته اشتباه من بود که اسم خودمون رو به انگلیسی ننوشته و نذاشته بودم براش. قرار شد فرم های اضافی رو که پرینت گرفته بودم بزارم و تو این فرم اسم درست رو تایپ کنم که خانوم دکتر زحمت بکشن و دوباره برام فرم ها رو پر کنن. البته جواب ها رو هم که تو صفحه جدا و تایپ شده نوشته بودن گذاشتم که اون ها هم تصحیح بشن.امروز صبح رفتم بگیرم دیدم برگه رادیولوژی و جواب مخمل درسته شده واسه من هم برگه جواب درسته ولی توی فرم سفارت اسمم رو نوشته نونوچه. هم برام جالب بود که نونوچه رو از کجاش آورده و هم حرص خوردم که آخه دکتر اینقدر گیج. حالا هرچی به آقای مسئول میگم بابا این دوباره اشتباه کرده میگه نه این همون فرم قبلی ست. همه برگه ها رو دادم و خودش چک کرد و چشماش گرد شد. بعد برد واسم لاک گرفت و درست کرد و جلوش مهر زد و امیدوارم که سفارت قبول کنه.
5- هفته پیش نونوچه و کلوچه می گفتن که حالا که داری میری همه چی داره خوب میشه و دلار میاد پایین و با آمریکا مذاکره می کنیم. پس نرو و همینجا بمون. دیدم راست میگن. اون روزی که قرارداد بستم دلار 3400 بود و امروز که هنوز نرفتم شده زیر 3000 وای به روزی که میرم. :(
6- پدر به مامان خانوم گفته بود اینا کی میرن. قبل رفتن بیان با هم بریم خلخال واسه همین هم 5شنبه رفتیم رشت و دیروز برگشتیم. ضمن اینکه گارفیلد هم کلی از تهران خرید کرده بود و یه عالمه وسیله فریزری داشتیم که براش بردیم. ماشین دیگه جا نداشت. همون 5 شنبه که رسید این وسایل رو با وسایلی که خونه مامانم داشت بردیم واسش خوابگاه و شنبه هم بقیه وسایلش رو بردیم و با خودش گذاشتیم خوابگاه و گارفیلد بیچاره با اشک و گریه خداحافظی کرد. این دوماه که پیشمون بود خیلی عادت کرده بود. دیشب می گفت خوابگاه خوابم نمی بره. دلم واسش سوخت. ما که بریم خیلی بی پناه میشه :(

۱۸ شهریور ۱۳۹۲

زیزیلی به آفریقا می رود-5

1- دختر دایی اومد تهران. یه پنجشنبه ای اثاث کشی کرد و جمعه هم دایی و زندایی و ونی اومدن تهران که کمکش کنن. عصر جمعه که داشتن از خونه مامانم با نونوچه می رفتن خونه اونها نونوچه به ونی میگه آدم مهمونی بره خونه خواهرش خیلی خوبه نه. بعد هم میگه بازم خوش به حالت........ من که خواهرم داره میره. غصه خوردم. دلم برای نونوچه می سوزه خیلی تنها میشه.
2-  تو یه ماه گذشته به این نتیجه رسیدم که ویزای آفریقا که سه ساله ست و این وسط ممکنه کار کانادا درست بشه و اعتبار پاسپورتمون 14 ماه مونده بهتره عوض کنم که وقتی یکی این سر دنیاست و یکی اون سر دنیا یه دفعه کانادا گفت بیاید بهتون ویزا بدیم خیالمون از اعتبار پاسپورت حداقل راحت باشه. چون پاسپورت ها بیشتر از یه سال اعتبار داره دفتر پلیس +10 گفت عوضش نمی کنه و باید از اداره گذرنامه نامه بگیرم.
چهارشنبه پیش رفتم اداره گذرنامه اول تو یه صف بلند وایستادم که نوبتم بشه رسیدم جلو واسه افسری که اونجا بود توضیح دادم که قرار ویزای بلند مدت بگیرم واونم گفت درخواست بنویس. واسه خودم و مخمل درخواست نوشتم و دوباره تو صف ایستادم رسیدم جلو گفت واسه هر کدوم جدا درخواست بنویس و درضمن همسرت هم یا خودش باید باشه یا شناسنامه تو که ثابت نه همسرشی :(
زنگ زدم به مخمل که بیاد و دوباره درخواست رو واسه جفتمون جداجدا نوشتم و واسه سومین بار موندم تو صف. نوبتم شد درخواست من و پاسپورتم رو گرفت و بهش گفتم مال مخمل رو هم بگیر تو راهه داره میاد. درخواست رو بگیر ولی به خودش تحویل بده قبول نکرد که نکرد. واسه مخمل موندم تو صف و این بار همین که مخمل اومد برخلاف دفعه های قبل صف دیگه جلو نرفت. بعد از حدود 10 دقیقه پاسپورت من رو با درخواست پاراف شده تحویل دادن و ما همچنان موندیم منتظر کار مخمل. همین که به نفر جلویی ما رسید شیفت افسر تموم شد و یه 10-15 دقیقه ای باه بدون صاحب موند تا افسر بعدی اومد بعد هم بلاخره نامه ما رو گرفت و برد داد رئیسش پاراف کنه یه ده دقیقه ای نامه پاراف شده رو میز رئیس بود تا رفت آورد و بهمون داد. خلاصه من که سه بار تو صف موندم و دو بار دوخواست نوشتم حدود نیم ساعت طول کشید ولی کا رمخمل بیشتر از 45 دقیقه.
عصر هم رفتیم عکس انداختیم و شنبه ظهر هم رفتیم پلیس +10 مدارک رو تحویل دادیم.
3-دخترخاله (گارفیلد) یه بدهی قدیمی داشت که یه بخشش رو من نمی خواستم پس بگیرم همش رو بهم داد و من هم که این روزها وضع مالی خرررررررررررراب............... سریع گرفتم و تا امروز از یک میلیون و دویت و پنجاه تومن، یک میلیونش رو خرج کردم. بعد از گرفتن این پول هفته پیش عزمم رو جزم کردم که کارای رفتن رو کم کم شروع کنم.دوشنبه با مخمل انباری رو مرتب کردیم و یه سری جزوه های دانشگاه و کتاب رو بیرون اوردیم که بعنوان سوادم با خودم ببرم. چهارشنبه صبح رفتم دنبال صندوق امانات. بانک سامان شعبه خودمون نداره و بهم گفتن گیشا و جنت آباد داره. چون گیشا نزدیک خونه مامان خانومه خوشحال و خندون رفتم اونجا. رئیسش اول پرسید کجا حساب دارم و چقدر و بعد ازاینکه گفتم 1000 دلار و شعبه رو گفتم ، گفت ما صندوق خالی نداریم و یه 20-30 نفری هم تو نوبت داریم. من نمی دونم اگه صندوق خالی نداشت چرا از اول ازم جزئیات پرسید. بعدش که رفتم دنبال پاسپورت ولی عصر رفتم جنت آباد که رئیسش قبلا رئیس شعبه ما بود. اونجا گفتن ما هنوز راه اندازی نکردیم و شاید هرگز راه اندازی نشه. فکر کردم تا اونجا رفتم برم پیش رئیس و احوال پرسی کنم. رئیس گفت چون زیرزمین دیوار به دیوار پارکینگ مجتمع تجاریه من زیربار صندوق امانات نرفتم چون ایمنی ش پایینه. بهم گفت این هفته بهش سر بزنم که با رئیس شعبه گیشا صحبت کنه و ببینه صندوق خالی داره یا نه. 
در راستای تکمیل کارهای رفتن، یه هارد اکسترنال خریدم که اطلاعاتم رو روش منتقل کنم و دیروز هم با گارفیلد و نونوچه بازار و سه راه جمهوری بودیم. خیلی خوشحال بودم چون امیدی نداشتم نونوچه با این وضعیتش بتونه باهام بیاد خرید.
4- هفته ای که دختردایی برای پیدا کردن خونه اومده بود تهران، شب با کلوچه رفتیم یه واحد 40 متری که خودش ساخته بود رو نشونش داد و با اصرار من، واحد 40 متری که ما می خواستیم بگیریم که بعد از رفتن من، مخمل بره اونجا زندگی کنه رو هم دیدیم. خونه هنوز آماده نبود ولی در حدی آماده بود که فهمیدم مخمل اونا جا نمیشه و به این نتیجه رسیدیم که همین جا رو یه سال دیگه علیرغم اجاره نسبتا بالاش تمدید کنیم. فکر کردم که ما اگه این همه سختی میکشیم بخاطر داشتن کیفیت زندگی بهتره پس چرا باید مخمل بره تو اون محله و اون خونه. البته پیشنهاد رفتن با من بود و نرفتن هم با من و طبق معمول مخمل هم فقط سر تکون داد. کاش یه ذره بیشتر در مورد اینکه چی فکر می کنه باهام صحبت می کرد اینجوری واسم راحت تر بود هر چند که باید بعد از 14 سال عادت کرده باشم ولی هنوز برام سخته. نکته جالب این بود که هفته پیش کلوچه هم به مخمل پیشنهاد داد که همین خونه رو تمدید کنیم و اونجا رو اجاره بدیم که درآمدش کمکی باشه واسه اجاره اینجا ولی مخمل بهش گفت اصلا ترجیح میده که کل پولی که دست کلوچه داریم دوباره سرمایه کار بشه به جای اینکه خونه رو به ما بده. به کلوچه هم گفتم که از اینکه از مخمل در مورد رفتن سوال می کنن و یا نظرش رو در این موارد می پرسن خیلی خوشحالم چون حداقل من هم یه ذره بیشتر در جریان قرار می گیرم :)
5- هفته پیش سه شنبه خانوم نارنجی برای آخرین بار اومد خونه ما و با همه به جز من خداحافظی کرد. قرار شد ما همدیگه رو دوباره ببینیم که مطمئن نیستم بشه. خیلی دردناک بود. تو این چندسال اخیر خانوم نتارنجی بهترین دوستم بود و خیلی خیلی دوستش داشتم و دارم. خیلی از دوستام رفتن خیلی ها که خیلی هم دوستشون داشتم و بهشون نزدیک بود ولی خانوم نارنجی رو یه جور دیگه دوست داشتم مخصوصا که این اواخر خیلی با هم وقت گذروندیم. خیلی از سه شنبه شب ها میومد پیش ما. با هم خرید می کردیم و میاوردیم خونه و تو جمع کردن خریدها و شام درست کردن کمکمون می کرد و خلاصه دوران خوبی داشتیم.
اینقدر از رفتنش دلم گرفت که ولی گارفیلد رفت تو اتاق و در رو بست که تلفنی صحبت کنه من مخمل رو بغل کردم و گریه کردم. یه دفعه یادم اومد که رفتن من چقدر می تونه قلب خودم و بقیه رو بشکنه.  مخمل می گفت اشکال نداره فردا ایمیل بزن و بگو که نمیای ولی هم اون و هم من می دونیم که این نشدنیه. این روزها حالم اصلا خوب نیست روزی 100 بار به خودم میگم این چه کاریه که کردم و روزی 100 بار یاد وضعیت فعلیمون میفتم و فکر می کنم این تنها راه نجات بوده و دوباره روزی 100 بار فکر می کنم که من از پسش بر میام یا نه. اصلا نمی دونم چی در انتظارمه. دلم می خواد بشینم و یه دل سیر گریه کنم ولی حتی این هم شدنی نیست. این روزها حتی دیدن مخمل هم حالم رو بد می کنه چون بهم یادآوری می کنه که بزودی از هم جدا میشیم اونم با چه فاصله ای. هر بوسیدنی، هر بغل کردنی، هر لحظه ای که با هم هستیم برام جور دیگه ای شده. سعی می کنم با جزئیات حفظش کنم برای روز مبادا. ما مخصوصا این چند سال آخر بیشتر ساعت ها ی عمرمون رو با هم بودیم. حتی شبهایی که مخمل ماموریت بود من می رفتم روی بالش اون می خوابیدم که خوابم ببره. خلاصه که خیلی سخت تر از چیزیه که فکرش رو می کردم. می تونم یا نمی تونم؟................. نمی دونم
6-اگه بخوام از پیشرفت کارهام بگم باید بگم که شرکت با یه شرکت مهاجرتی قرارداد بسته و پول بهشون داده که کارهای وزای من رو انجام بدن. مسئول کارهای من یه خانومه به اسم الی ه. من مدارک تحصیلی (مدرک و زیرنمرات) رو واسه کانادا یه نسخه اضافی ترجمه کرده بودم. الی ازم خواست و من براش با DHL فرستادم. ترتیب کار به این صورته که برای دریافت ویزای کار اول باید مدارک تحصیلی توسط نهادی به اسم SAQA ارزیابی بشه و با داشتن تاییدیه اون میشه رفت از سفارتخونه آفریقای جنوبی تو ایران ویزا گرفت. این پروسه دریافت تاییدیه حدود دو هفته طول میکشه. من مدارک تحصیلی رو حدود 20 روز پیش فرستادم واسه الی و اون هم اقدام کرد و بعد هم یه فرمی فرستاد که پرش کنم و گفت که لیست مدارک مورد نیاز رو تا اوایل هفته (هفته پیش) برام می فرسته که خبری نشد. شنبه یه سری ایمیل نگاری بین جولی و خودش رو برام فرستاد که اولا توش گفت که تاییدیه آماده ست و امروز می رسه دستش که هنوز خبری ازش نشده و مورد دوم این بود که من واسه تغییر پاسپورت به هردوشون خبر داده بودم این وسط که دونفری داشتن درموردش صحبت می کردن جولی در مورد مدارک her & her husband صحبت کرد و الی گفت کسی در مورد همسر حرفی نزده و جولی گفت یعنی چیکه کسی حرفی نزده و پرداخت پول واسه یه ویزای کار به اضافه ویزای همسر هستش و الی هم گفت آره تو راست میگی و من مدارک لازم برای her husband رو واسش می فرستم که اون هم رفته پیش لیست مدارک لازم برای خودم و هنوز خبری ازش نیست. ببین تو رو خدا کار من افتاده پیش چه وکیل گیجی. اینا از من هم ناشی تر هستن. من از مدتها قبل به این نتیجه رسیده بودم که مخمل بهتر با من واسه ویزا اقدام کنه و با من بیاد آفریقا و بعدش برگرده ایران بعد اونوقت جولی تازه جمعه ایمیل زده که ویزایی که تو پاس میزنن بعد از سه ماه منقضی میشه و بهتره همسرت با خودت بیاد ولی لازم نیست بمونه. حالا این رو از کجا فهمیده : دوستم که قرار بود بره آفریقا و موندنی شد کانادا رو که گفتم بهتون. تو هفته قبل اقای همکار که افریقای جنوبی ازم پرسید می دونم اون کی واسه ویزا اقدام کرده یا نه و بعد هم گفت این ویزایی که می خوره تو پاس 90 روز بیشتر مهلت نداره و باید قبلش ورود به خاک انجام شه. بعد هم به اون دوستم که کانادست ایمیل زد و از این نگرانیش گفت و اون دوستم هم به جولی اعلام کرد که بله اعتبار ویزام تموم شده و من به این زودی نمی تونم بیام افریقا و جولی از اینجا تازه خبردار شد که بله همسر بنده هم بهتره با من ویزا بگیره و سریع یه بار ورود به خاک کنه. خلاصه که خدا آخر و عاقبت ما رو به خیر کنه.
7- من واسه رفتن خیلی رو کمک آقای همکار حساب کرده بودم چند روز پیش بهم خبر داد که واسه نیمه اکتبر داره میاد ایران و گفت که تحت هیچ شرایط نمی تونه زودتر از اون بیاد. حالا بزرگترین کابوس زندگیم این شده که من اگه کارهام درست بشه و اوایل اکتبر بخوام برم باید چی کار کنم. پیشنهاد داده که من طولش بدم و اواخر اکتبر برم که با هم برگردیم و وقتی من می رسم اون باشه ولی من مطمئن نیستم بشه. چون جولی هم مدام تکرار می کنه که as soon as possible کارهام رو بکنم و اول اکتبر طبق قرارداد اونجا باشم ضمن اینکه سایه بدقولی های دوستم که پیچوندشون روی سزم سنگینی می کنه.
پ.ن. خیلی طولانی شد. فکر کنم باید سعی کنم زود به زود بنویسم که پست هام کوتاه تر بشه.