یکی از قشرایی که خیلی به مردم خدمت می کنن و شاید کمتر ازشون صحبت می شه پلیس ها هستند . بخصوص پلیس راه که واقعا زحمت کشن .
شاید اولین چیزی که از شنیدن اسم پلیس راه یاد خیلی ها می افته جریمه و زدحال تو مسافرته ،اما من جور دیگه ای فکر می کنم .
حدود سه سال قبل فکر می کنم اوایل پاییز بود ، یه شب من و کولوچه داشتیم می رفتیم کرج خونه یکی از دوستامون ، کمی هم دیرمون شده بود و عجله داشتیم . تو اتوبان تهران کرج بعد از ورد آورد ، عموهای کنترل نامحسوس مارو بخاطره سرعت غیر مجاز گرفتن و برمون گردوندن تهران ، ماشین بیچارمونو تو یه پارکینگ طرفای دهکده المپیک توقیف کردن و مارو با یه آژانس فرستادن خونه . شاید هر کس دیگه ای جای ما بود خیلی ناراحت می شد ولی ما یه نتیجه خوب از این ماجرا گرفتیم ، ممکن بود اون شب اتفاقای دیگه ای مهمونی رفتنمونو بهم بزنه که می تونستن خیلی بدتر و غیر قابل جبران باشن ، اما وقتی بعد از ده روز ماشینمونو گرفتیم همه چیز با یه پول پارکینگ و جریمه و خلافی تموم شد . تازه خود آقای نامحسوس که سوار ماشینمون شده بود مارو ببره پارکینگ برامون تعریف کرد که یه بار به یکی ایست داده بودن و به خیاله خودش فرار کرده بود و چند کیلومتر جلوتر بر اثر تصادف فوت کرده بود . عمو می گفت مطمئن باشید خیری در کار بوده و خدارو شکر کنید . از اون شب به بعد دیگه هیچوقت من و کولوچه موقع رانندگی بی احتیاطی نمی کنیم و تو اتوبان با سرعت نمی رونیم . نه بخاطره اینکه از جریمه و پارکینگ می ترسیم ، چون فکر می کنیم وقتی پلیس های مهربون به فکر سلامتی ما هستن آدم باید خیلی نادون باشه که خودش قدر سلامتیشو ندونه . از اون موقع هروقت تو جاده ها پلیس می بینیم با احترام بهشون نگاه می کنیم و براشون آرزوی سلامتی می کنیم و می گیم خدا خیرشون بده .
چند هفته پیش اتفاقی افتاد که علاقه و احترام ما به پلیس راه بیشتر شد :
بعدازظهر اون روز هوای تهران ابری بود اما پیش بینی هواشناسی بارندگی بود . ما طبق معمول قبل از حرکت به سمت شمال با تلفن گویای وزارت راه ( 141 ) تماس گرفتیم . آقاهه گفت همه راه ها بازه ، اما توصیه می کنیم کسانی که از محورهای کوهستانی تردد می کنند زنجیر چرخ همراهشون باشه . به کولوچه گفتم زنجیر برداریم ، گفت نه بابا یه ماهه زمستون تموم شده ! خلاصه ما راه افتادیم . بعداز کرج بارونه خیلی شدیدی می بارید . یه کم که بالا تر می رفتیم بارون و برف با هم می بارید و بعد هم کاملا تبدیل به برف شد . چشمتون روزه بد نبینه گچسرو که رد کردیم چنتا پیچ بالاتر اونقدر برف شدید شد که همه ماشینا سر می خوردن و بالاخره راه بسته شد . کولوچه گفت برگردیم یا نه آب و غذا و پتو و بنزین کافی که داریم ، خوب همین جا بمونیم تا راه باز بشه . من گفتم خوب برگردیم بریم هتل گچسر . خلاصه کاسه چه کنم دستمون گرفته بودیم و با حسرت به ماشینهای اطرافمون نگاه می کردیم که همه مشغول بستن زنجیر چرخ بودن . . .
هنوز یک ربع از این ماجرا نگذشته بود که عموهای پلیس راه با ماشین برف روب اومدن و راه و باز کردن . البته عموهای حلال احمر هم رسیدن و کمکشون کردن . همین که راه باز شد ما با خیال راحت راه افتادیم و همه کسایی که زنجیر بسته بودن مجبور شدن زنجیراشونو باز کنن و ما کلی حال کردیم .
راستی این هفته هفته حلال احمره و من به همه عموهای مهربون حلال احمر هم خسته بناشید می گم . دست همتون درد نکنه .
۱ نظر:
خدایی این بار هم باهات موافقم صد در صد.
به نظر من هم مامورای پلیس راه جز زحمتکش ترین قشرهای جامعه هستن که متاسفانه ما ایرانیها چون همیشه عادت داریم نیمه خالی لیوان رو ببینیم از توجه به زحمات شبانه روزی این بنده خداها هم غافلیم.
مخصوصا تو ایام عید که همه ما تو تفریح و سفر بودیم، مامورای پلیس راه واقعا و واقعا زحمت کشیدن و ما اینو به چشم خودمون دیدیم. خدا بهمشون سلامتی بده و امیدوارم همیشه موفق باشن.
ارسال یک نظر