دادیمش رفت.
به همین سادگی. هنوز باورم نمی شه که دیگه ماشین عزیزم پیشمون نیست. اولین ماشین زندگیمون. اولین چیزی که تو زندگی مشترکمون خریدیمش. خیلی دوستش داشتیم. خیلی دلم براش تنگ شده.
خودش هم انگار نمی خواست دل بکنه از ما. از شنبه هی قرار بود که بفروشیمش و هی کار به فردا می رسید. هر دفعه صبح از پارکینگ بیرون می اومدیم من فکر می کردم که این آخرین باره که با این ماشین از در خونه میایم بیرون. تا بلاخره چهارشنه همه چیز تموم شد.
خیلی ناراحتم. هیچ وقت فکر نمی کردم به این زودی بفروشیمش. همیشه به مخمل می گفتم تو برو یه ماشین بخر و این بشه ماشین من.
اصولا میگن یکی از خصوصیات متولدین تیر حس قوی نوستالژیشونه و این مورد درباره من بشدت صدق میکنه. به این ماشین دل بسته بودم همونطور که به تویوتای زمان بچگیمون دل بسته بودم. حیف که هردوشون به خاطره پیوستن. می دونم هر بار که یه تویوتای اون مدلی قهوه ای و یه پراید نقره ای ببینم یادشون برام زنده میشه. هر چند که به لطف جمع آوری ماشین های بالای سی سال از اون تویوتا دیگه خبری نیست ولی تا دلتون بخواد تو این شهر پراید نقره ای ریخت هر چند که هیچکدوم پراید من نمیشه.
سال ۸۴ صاحبخونمون پول پیشمون رو پس داده بود و اون رو تبدیل به اجاره کرده بود ما هم بعد از گذشت ۶ سال از زندگی مشترکمون رفیتم و یه پراید نقره ای خوشگل و مامانی خزیدیم. پرایدی که خدایی کم آزار بود هر چند که ما خیلی اذیتش کردیم.
هردومون تازه یه سال بود که گواهینامه گرفته بودیم و ناشی بودیم. خلاصه همون روزای اول حسابی از خجالتش در اومدیم. مخصوصا مخمل خان که نمی دونم چرا اصرار داشت سنگ چین بره تو پارکینگ و پارکینگمون هم شیب تندی داشت و خلاصه هفته ای یه دفعه پیش حاج ممد تو گاراژ شاهین بودیم.
یادش بخیر. ماشینمون رو بعد از یه دوره طولانی از مشکلات و عزاداریهای مدام خریدیم و هر چند نباید خرافاتی باشم ولی خرید ماشینمون خط پایان این مصیبت ها بود.
بقول قدیمیها چرخش حسابی برامون چرخید. روزای خوبی باهاش داشتیم و خیلی جاهای کشور رو باهاش گشتیم. حتی تا مریوان و نزدیکیهای مرز عراق هم رفتیم. آخرین مسافرتمون هم به شاهرود بود که خاطرات زیادی رو برامون زنده کرد.
تنها دلخوشیم اینه که کسی که ماشین رو خریده خیلی دوست دارم. اقای تعویض روغنیمونه. یه مرد ساکت و ارومه که قیافش کلی انرژی مثبت به آدم میده. اینقدر دوست داشتنیه که با اینکه قرار گذاشته بودیم که برای فروش ماشین تخفیف ندیم وقتی گفت ماشین رو می خواد کلی از قیمتمون پایین اومدیم.
خداکنه چرخ ماشینمون (ببخشید ماشینش) برای اون هم بچرخه.
یه نکته جالب: آقای که ماشینمون رو خریده هم میگفت بخاطر تصادفی که ۱۶ سال پیش داشته، بعد ۱۶ سال می خواد برای اولین بار پشت ماشین بشینه. بیچاره پرایدمون چه قسمتی داشته!
پ.ن. ۱: این عکس رو که یادتونه از یکی از پست های قبلی قرض گرفتم. از ماشینمون روزای آخر عکس گرفتیم و در اولین فرصت میذارمشون.
پ.ن. ۲: آخرین باری که باهاش رانندگی کردم به آنتنش نوار سبز بستم و از شانس خوبم اقای خریدار هم که همشهری آقای میر حسینه از طرفدارای پر و پا قرصشه و گفته تا آخر انتخابات نوار سبز رو نگه می داره.
پ.ن. ۳: لینک موسیو گلابی و آقای شبگیر رو اضافه کردم. آخرین پست موسیو گلابی رو که درباره آقای موسوی نوشته بخونید. جالبه. سبز سبز باشید.
پ.ن.۴: بعد از مناظره جنجالی اون شب ( همون شب دیگه ) مامان خانوم تصمیم گرفتن که رای بدن. خداییش اگه ما سه نفری با بولدوزر هم می خواستیم ببیرمش پای صندوق نمی اومد. واسه همین یه تشکر ویژه از ریاست محترم جمهور دارم.
۳ نظر:
مهم اون چيزيه كه تو ذهن ما ميگذره...مهم اينه كه خاطره اي كه ازش داري شيرين باشه....
هر چيزي بالاخره يه روزي يه جايي توسط يه كسي يه جوري عوض ميشه..خوشحال باش كه برات خاطره هاي خوبي داشت...
شايد بايد ياد بگيريم از اين دل كندن هاي كوچيك در زندگي...شايد ياد بگيريم كه دل نبنديم به هيچ چيز و هيچ كس و هيچ جا ....
سرت سلامت....
بخند
سلام به شما . ما هم پارسال ماشینمون را فروختیم . من دلم برایش تنگ شد . ولی یک 206 صندوق دار خریدیم . حالا دوستش دارم . به من سر بزنین . شما چه ماشینی می خواهید بخرید ؟
غصه نخور . ماهم وقتی ماشینمو فروختیم من کلی گریه کردم . بهترین خاطرات 5 سال زندگی و چند سال قبلش انگار برای همیشه رفت.
اما امیدوارم با ماشین جدیدتون خیلی بیشتر حال کنید . مبارکتون باشه
ارسال یک نظر