تو زندگیم دو بار این صحنه رو درک کردم اولین بار در مورد بابام بود وقتی که دو روز قبل از فوتش برای آخرین بار یه فرم رو امضا کرد که به مامانم وکالت می داد برای برداشت از حساب سپه.
بعد از فوتش خیلی به این موضوع فکر کردم که شاید ما از بابام دست شستیم و ناامید شدیم که اینطوری شد و هنوز هم جوابی براش پیدا نکردم. بگذریم.
شنبه قبل یکبار دیگه کشتی خانواده دکتر ارنست اومد تو ذهنم.
از پنجره اتاقم تو شرکت، برجی که خانوم نارنجی و آقای زرد توش زندگی می کردند، دیده میشد و من عادت دارم برای رفع خستگی هر چند بار یکبار به منظره بیرون نگاه کنم، هر دفعه هم با دیدن برج دلم شاد میشد و تو دلم بهشون سلام می کردم.
از قبل از عید یکی از ساختمونهای کلنگی کوچه خراب شد که ساختمون هفت طبقه با اسکلت فلزی جاش رو بگیره و این ساختمون خیلی سریع بالا رفت و از بعد از عید هم آجر چینی طبقاتش شروع شد. شنبه پیش وقتی اومدیم سر کار آجرچینی دیوارهای کناری طبقات بالاتر تموم شده بود و برج آرمان برای همیشه پشت دیوارهای خونه همسایه پنهان شد.
حدس می زندی شنبه پیش چه روزی بود؟
روزی بود که خانوم نارنجی وسایلش رو از خونه برد و آقای زرد و خانوم نارنجی برای همیشه از زندگی هم رفتند بیرون. از شنبه به بعد هر وقت که بیرون رو نگاه می کنم، غم بزرگی تو دلم سنگینی می کنه و یاد کارتون دکتر ارنست می افتم.
پ.ن.1. این ماجرا تاثیر خیلی بدی روی روحیه ام داشت. هر کاری می کنم نمی تونم باهاش کنار بیام. یاد تک تک خاطرات مشترکمون می افتم و قلبم درد میگیره. راستش رو بخوایید می تونم اندازه 10 تا پست راجع به احساسات جریحه دارشدم مطلب بنویسم ولی شما خواننده های نداشته چه گناهی دارین آخه. تا همین شنبه پیش همش فکر می کردم که یه راه برگشتی هست. از شنبه هرچی فکر می کنم می بینم که همه پلهای پشت سر خراب شده. بعد فکر می کنم وقتی این مسئله می تونه منو اینقدر داغون کنه، پس ببین خودشون چی می کشن.
پ.ن.2. چند شب پیش مخمل می گفت حالا شایدم دوباره آشتی کردن و من فهمیدم که هر چند ظاهرش نشون نمی ده ولی اون از این ماجرا خیلی ضربه خورده.
۵ نظر:
man to mesal zadan kheyli khoob nistam. vali be in fekr kon ke khonevadeye doctor ernest az ghargh shodane oon keshti cheghadr tajrobe kasb kard.
khob moteasefane dar morede babam ino nemitonam begam :( vali be nazare man in ma nabodim ke ghate omid kardim khodesh bood ke khaste shode bood. be in fekr kon ke zendegie nesbatan khoob va jalebi dashte. dige nemidonam chi mitonam begam. :(
vali dar morede agha va khanome zardo narenji, in etefagh vase kheyli az dostaye man to chand sale akhir rokh dad. baziashon inghadr ghadimian ke man tonestam bebinam har kodomeshon zendegishon be che samti raft va didam ke baziashon az oni ke bood khoshbakhttar shodan. man faghat doa mikonam ina ham dar ayande khoshbakht beshan, chi ba hamdige chi bedone hamdige. inam jozi az zendegie mesle be donya omadane ye bache ya hata mesle ezdevaj kardan.
ممنون از دلداریت در مورد بابام.
من مطمئنم که اولین بار که با همچین پدیده ای در مورد دوستات برخورد کردی حست مثل من بود.
در هر صورت ما خاطرات مشترک قشنگ زیادی داشتیم که هرگز تکرار نمیشه.
می دونی من هم معتقدم که (یعنی همیشه معتقد بودم) اگه دو نفر تو یه زندگی دارند زجر می کشن باشید تمومش کنن ولی حالا که از نزدیکتر نگاه می کنم می بینم زیاد هم همچین کاری آسون نیست.
البته در مورد اینا چیزی که بیشتر آزارم میده اینه که مشکلشون واقعا حاد نبود و اصلا مشکلی به اون صورت نبود.
شنیدم که وضعیت آقای زرد از نظر روحی خیلی خرابه. فکر کنم خود آزاری مزمن داره. :(
man avalin bari ke chenin chizi vasam pish omad do ta az dostam boodan ke be nazaram (hadeaghal az door) behtarin rabeteyi ro dashtan ke ye zoj mitonest dashte bashe. vase hamin be shedat ta chandin hafte moshkele falsafi peyda karde boodam ke agar ona rabetashon paydar nist pas ki rabetash paydar mitone bashe.
bichare aghaye zard. hatman ye dalili dashte tahe delesh. hata agar rabete kheyli ham bad bashe in etefagh tasire kheyli badi vase modate tolaniyi ro mardom mizare. omidvaram ke kam kamak gozashte zaman halesho behtar kone. bazam bichare khanome narenji. omidvaram hale onam behtar beshe.
are hala ishala khaterehaye jadid ba adamaye jadid. bayad biam iran jadidtarin moredo barat begam ta bebini in chand mahe akhir ma chi keshidim :D
بابا با این حرف ها من خیلی نگران میشم.
از اون دفعه که گفتی یکی دو ماه دیگه برات تعریف می کنم من دارم از فوضولی میمیرم بچه جون.
اصلا به فکر من بیچاره نیستیا
حالا دوباره ککش افتاده به جونم تا تو برسی.
سلام...
من بد جور جيك جيكم در اومده..
اين خانوم و آقاي زردو نارنجي رو من مي شناسم ، درسته؟
جيييك جيييييييك جيك..جيك..
ارسال یک نظر