۲ مرداد ۱۳۸۹

آنچه در پیش داریم

چند روز پیش با خانوم مدیر (همون دوستم که شما به اسم جوجه میشناسید ولی خانوم مدیره) صحبت می کردم و می گفت اینجا سرزده و خبری نبود از کباب. بعدش نشستم با خودم فکر کردم که واقعا این وبلاگ چقدر مظلوم واقع شده و چه آرزوهایی براش داشتیم و چی شد.
اینطور نبود که حرفی برای گفتن نداشته باشم، حالی برای گفتن نداشیم و ندارم. کلی مطلب تو ذهنم بود و هست که حالا بعضی هاش رو لیست می کنم که به ترتیب بنویسمشون. ب خودم قول دادم حداقل هفته ای یه مطلب از اینا بنویسم و هر چی هم به ذهنم رسید بزارمش اینجا تو نوبت. تا بببینیم چی پیش میاد
حالا این شما و این لیست برخی از مطالب آینده:
  • خداحافظ خانوم آ و آقای الف
  • خداحافظ طلیعه سبز
  • حکایت ما و Power of One
  • چطور از بانک ملی صورتحساب شش ماهه گرفتم
  • ما و بازرس بیمه
  • زیزیلی و ترجمه سند ماشین
  • ایران خودرو خوب یا بد
  • ویزیتور های داروخانه
  • گزارش تصویری از قلعه رودخان

کلی مطلب داشتم ولی همین که اومدم لیستش کنم به کل از ذهنم پرید. اگه بعدا چیزی یادم اومد بهش اضافه می کنم.

اینم بگم در مورد جام جهانی و اسپانیا کلی حرف داشتم که چون از تاریخش گذشته یکی دو جمله برای ثبت در تاریخ اینجا م ینویسم.

اسپانیا رو دوست داشتم ا زهمون سالی که بارسلونا با ریوالدو و کرایف قهرمان اروپا شد و بعد از اون کم کم رائول و کاسیاس بازیکنی محبوبم شدند طوری که دیگه نیم تونستم بگم بارسلونا رو بیشتر دوست دارم یا رئال مادرید رو. همیشه عاشق اسپانیا بودم و منتظر قهرمانیش بودم. از همون روزها تو هر جام جهانی و جام ملتها می گفتم این بار نوبت رائوله که جام رو ببره بالای سرش و هر بار اسپانیا ناامیدم می کرد. دوسال پیش دیگه که این انتظار خسته شده بودم و دیگه به اسپانیا دل نبسته بودم، قهرمان شد و امسال هم بلاخره آرزوی من و خیلی های دیگه رو برآورده کرد. هر چند که کاسیاس و دل بوسکه بودند ولی واقعا جای رائول خالی بود که جام رو ببره بالا و واسه همین اصلا بهم نچسبید :(

کلا خدا اینجوریه. یه چیزی رو از ته دل می خوای و هی می خوای و هی می خوای و همین که به نداشتنش کم کم عادت می کنی اونوقت خدا یهویی می اندازتش تو بغلت ولی دیگه چه فایده آخه . . .

هیچ نظری موجود نیست: