۲۲ دی ۱۳۸۷

نگاهی از داخل گود (شاید هم از خارج گود) -2 (Blogfa - by Zizili)

راستش رو بخواید مسئله قصاص اولین بار اون شب نبود که فکر منو مشغول کرده بود. من همیشه وقتی خبر یک قتل و یا اعدام رو می شندیم بهش فکر می کردم و این مسئله این اواخر خیلی منو خیلی تحت تاثیر قرار داده بخصوص از وقتی که اخبار اعدام نوجوانان و بعضی از خانم ها رو می خونم.

و تیر آخر رو هم استاد انتظامی به طرف من شلیک کرد اون هم در شبی که رفته بودیم کنسرت استاد شهرام ناظری عزیزم (از استاد معذرت می خوام که دختر خاله شدم ولی خیلی دوستش دارم)

اون شب آقای انتظامی در مورد پسر نوجوانی صحبت کردند که در یک محله فقیر و در یک نزاع ناخواسته با چاقو باعث مرگ دوستش شده بود (البته من هرگز و تحت هیچ شرایطی همراه داشتن چاقو و استفاده ازش در نزاع رو کار درستی نمی دونم) و با وساطت جمعی از هنرمندان از جمله آقای انتظامی خانواده مقتول بلاخره به دیه رضایت داده بودند که متاسفانه بخاطر فقر شدید، خانواده قاتل قادر به پرداخت دیه نبودند.

ایشون به همراه آقایان پور احمد و پرستویی ، حساب ویژه ای برای اینکار باز کرده بودند و درخواست همکاری از مردم داشتند.

من تحت تاثیر کلام همیشه زیبای استاد قرار گرفتم بخصوص که غم عمیق و تشویش در لرزش صداش مشخص بود. من کاری از دستم بر نمی اومد به جز کمک مادی ناچیز و اینکه صداشو که با موبایل ضبط کرده بودم روز بعد برای همه دوستانم ایمیل کردم به این امید که کمکی در این باره بشه.

چند روز بعد شنیدم که اون حساب توسط مقامات قضایی بسته شده و این سه هنرمند هم به شدت مورد برخورد قرار گرفتند که دلیلش رو هیچ وقت نتونستم درک کنم.

از اون روز خیلی به مسئله قصاص فکر کردم. به اینکه اگه من خدای نکرده جای خانواده مقتول باشم چه برخوردی می کنم؟

شاید شما بگید من نشستم بیرون گود و نظر می دم و تا برای خودم پیش نیاد (که امیدوارم هیچ وقت پیش نیاد) حرفم رو نمیشه قبول کرد. هر چند که حق با شماست و قضاوت خیلی سخته ولی من به این مسئله خیلی فکر کردم و بهش ایمان دارم.

می گن (من شنیدم و نمی دونم درسته یا نه) وقتی یه نفر رو می برن پای چوبه دار ، اولیای دم هم می برند پای چوبه دار و همونجا دوباره اولیای دم باید حکم قصاصشون رو تکرار کنند و شاهد اعدام اون شخص باشند. صحنه اونقدر وحشتناکه که خیلی ها نمی تونن تحمل کنند و همونجا قاتل رو می بخشن.

من به این مسئله هم فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که من هرگز ، هرگز و هرگز نمی تونم رای به قتل کسی بدم البته مثل همه ایرانیها این هرگز من امایی داره که الان میگم:

من مطمئنم که آدمی نیستم که بتونم حکم مرگ یکنفر رو بدم مگر اینکه اون شخص جنایتکار باشه.

از نظر من جنایتکار اون کسی نیست که توی یک دعوا عصبانی بشه و بزنه یکی رو بکشه و یا حتی اون کسی نیست که با یک عابر پیاده تصاوف کنه و فرار کنه. هر چند هر دوتای این کارا زشته و غیر قابل بخشش ولی همه ما می دونیم جنون آنی یعنی چی و می دونیم ما آدما در موقعیت های مختلف واکنشهای مختلفی از خودمون نشون می دیم و هرچه آدم ضعیف تر باشه عکس العملش در موارد سخت تر، اشتباه تره.

حتی از نظر من زنی که شوهرش رو بخاطر اینکه داشته به دخترش تجاوز می کنه، میکشه جنایتکار نیست. یا کسیکه برای دفاع از خودش یا خونوادش کسی رو کشته جنایتکار نیست.

از نظر من جنایتکار کسیه که کسی رو شکنجه میده یا به کسی تجاوز می کنه و بعد اون رو میکشه و یا حتی اون رو نمی کشه.

از نظر من جنایتکار یه قاتل زنجیره ایه که چند نفر رو کشته باشه و در صورت آزادی امکانش باشه که دوباره کسی رو بکشه.

از نظر من جنایتکار کسیه که با اسید پاشی صورت و زیبایی و آینده یک نفر دیگر رو میگیره.

از نظر من جنایتکار کسیه که اگه در یک دادگاه صالح و عادل محاکمه بشه، صرفنظر از حکم قصاص، اون قاضی هم حکم به مرگش بده.

در این صورت من هم اگر خدای نکرده ولی دم باشم حتما چنین شخصی رو قصاص می کنم (در اون صورت امیدوارم که خدا قدرتشو بهم بده)

بطورکلی نظر من در مورد قصاص (البته باید توجه کنید این نظر منه و چون مغایر با قوانین کشوریه که توش زندگی می کنم، این نظر اهمیتی نداره.) اینه که مثل این می مونه برای قاتل یک دادگاه برگزار کنیم و قاضیش رو ولی دم قرار بدیم. معلومه که تو همچین دادگاهی اون قاتل هیچ حقی و هیچ شانسی نداره و کسی به انگیزه قتل و حتی شرایط قاتل و مقتول در اون موقع توجهی نداره. به نظر من این مغایر با این حرفه که قاضی نباید احساساتش رو وارد حرفه اش بکنه.

بخصوص در دعواهایی که دو طرف برای هم چاقو میکشن و یا با هم دعوا می کنن بدون چاقو کشی و یکی اون یکی رو میکشه ، مسئله قصاص خیلی پیچیده میشه، چون ممکن بوده قضیه کاملا برعکس بوده باشه و شانس کشته شدن یکی بدست اون یکی برابره یعنی هر دو به یک اندازه در قتل مقصرند. حالا فرض کنید شروع کننده دعوا به قتل برسه. واقعا به نظر شما تراژدی از این مسخره تر هم ممکنه وجود داشته باشه ؟

مطالب و کلمات تو ذهن من می چرخند و من نمی تونم این بحث رو ادامه بدم فقط می خواستم در اخر بگم که

همیشه دلم می خواست توی کارهای اجتماعی شرکت کنم. مثلا دوست داشتم توی یه گروهی عضو بودم و می تونستم علیه قصاص و شاید هم اعدام مبارزه کنم و با خانواده های مقتولین صحبت کنم و سعی کنم منصرفشون کنم که اگه می تونستم اینطوری حتی یکنفر رو هم نجات بدم باز هم راضی بودم ولی متاسفانه بخاطر برخی مسائل، این روزها فعالیتهای اجتماعی اینطوری در خیلی از موارد بعنوان فعالیت سیا.سی برداشت میشه و من هیچ علاقه ای به شرکت در فعالیتهای سیا.سی ندارم تحت هیچ شرایطی.

پس تا اطلاع ثانوی این آرزو در پستوی خانه نهان خواهد شد.

۴ نظر:

زیزیلی گفت...

زیزیلک و نونوچه عزیزم با توجه به مرام نامه نانوشته این وبلاگ این دو تا مطلب آخر رو می تونید حذف یا ویرایش کنید.

zizilak گفت...

man moshkelam ba edam ine ke kheyli vaghta malum mishe ke taraf bigonah boode, dige nemishe joone raftasho behesh bargardond. ma adama nemitonim khodemono jaye khoda begzarim va dorost ghezavat konim

zizilak گفت...

ye mored to canada bood ke vaghe'an fekr mikardan taraf ghatele zanjireyie (nemitonam alan linkesho peyda konam) vali chon to canada hokme edam nist zendonish kardan. bade 20 sal malum shod ke ghatla kare ye nafare dige boode. hala agar in bichare edam mishod chi? ma adama hich vaght nemitonim 100% motma'en bashim

az tarafi, migan 80-90 darsade adamayi ke jenayad be amd mortakeb mishan, khodeshon ghorbanie ye jenayati boodan. in bishtar jameast ya bimariaie ravanie ke chenin adamayi ro ijad mikone, va ma khodemon ke baese tolideshim nemitonim bokoshimeshon, ma ke khoda nistim ke hame chizo bedonim

زیزیلی گفت...

ببین من اصولا با اعدام مخالفم چون تصمیم گیری در مورد ادامه حیات یک نفر برعهده یک انسان دیگه است که من فکر می کنم هیچ کدوم از آدما این حق رو نداشته باشند. حالا براین اساس من با قصاص خیلی خیلی بیشتر مشکل دارم چون اینطوری حق حیات یکنفر به کسایی سپرده میشه که خودشون داغ دیده اند و این مسئله به نظر من فاجعه است. بدیهیه که در مورد جنگ هم این مسئله صدق می کنه. یکنفر با یک دستور که حتما به نظر خودش درسته باعث مرگ تعداد زیادی آدم میشه.
خیلی غم انگیز و هولناکه.