۱۹ تیر ۱۳۹۲

زیزیلی به آفریقا می رود-1

خوبه دیگه ملت میرن فرنگ ما هم میریم آفریقا. به قول مادر شوهرم "جا قحطیه می خوای بچه ام رو ورداری ببری آفریقا"

همیشه می دونستم مهاجرت یه پدیده استرس آور و افسردگی آوریه ولی تا وقتی درگیرش نشده بودم درکش نمی کردم تا اینکه اوایل امسال یکی از دوستام که تقریبا همزمان با من پرونده مهاجرتی کانادا داشت، مدیکالش اومد و بلافاصله هم ویزاش اومد من دچار استرس شدم و وقتی دومین دوستم که پرونده ش بعد من بود ویزا گرفت دیگه استرسم کامل شد ولی چند هفته بعدش با همکاری دوستم یه پیشنهاد کار از آفریقای جنوبی گرفتم و بعد از اون اینقدر همه چی سریع پیش رفت که فرصت نکردم به استرش فکر کنم ولی حالا تقریبا سر همه چی به توافق رسیدیم و امروز- فردا احتمالا قرارداد برام فرستاده میشه. یکی از مهمترین موارد مورد توافق اینه که من بلافاصله بعد از اینکه ویزا گرفتم باید برم و خب این میشه یه چیزی بین دو تا سه ماه دیگه.  این خیلی خیلی سریعتر از چیزیه که من انتظار داشتم ولی تا الان پیش امده براتون که وقتی در معرض یه عمل خیلی سریع و اتفاقی قرار می گیرید قدرت عکس العمل نشون دادن ندارید، من هم این روزها همینطوری شدم. همش فکر می کنم که باید چی کار کنم و چی رو جمع کنم و از کی خداحافظی کنم ولی اراده هیچ کار رو ندارم. نمی دونم چی کار کنم واقعا...........

از شدت بلاتکلیفی تصمیم گرفتم اینجا یه رو گرد گیری کنم و بعد از مدتها ننوشتن، از حال و هوام و استرس هام و بعد هم از تجربه گرفتن ویزای کار آفریقای جنوبی و در آخر هم از تجربه زندگی تو آفریقای جنوبی بنویسم. کسی چه می دونه شاید در آینده بدرد یه کسی خورد.

بیشترین چیزی که در مورد رفتنم باعث آزارم میشه فکر کردن به این مسئله ست که رفتن من باعث ناراحتی خیلی ها میشه. اول از همه به خاطر نونوچه جونم ناراحتم و بعد مامان خانوم و بعدش هم دایی بزرگه. بعد این ها برای مامان و بابای مخمل و بعد هم داداشش ناراحتم.  :( 
مسئله دوم هم فکر کردن به این نکته است که مشکلم تو زبان انگلیسی خیلی بیشتر از چیزیه که فکر میکردم و می ترسم این مسئله راندمانم رو بیشتر از انتظار کم کنه و خلاصه که نتونم تو کارم موفق بشم. این رو وقتی فهمیدم که برای اولین بار تلفنی با جولی حرف زدم.
جولی خانومیه که بنگاه کاریابی داره. من رزومه رو براش فرستادم و اون رفت با شرکت صحبت کرد و اون ها یه نفر با مشخصات من می خواستن. بعد از چندبار ایمیل بازی جولی بهم گفت یه قرار تلفنی بزار که من بیشتر باهات آشنا شم. بعد از کلی بالا و پایین و یه بار هم بهم خوردن قرار به خاطر یه موضوع خیلی مسخره، خلاصه زنگ زد و حدود 20 دقیقه با هم حرف زدیم اونم چه حرف زدنی. جولی یه خانوم مهربون و باحوصله ست با لهجه خفن انگلیسی. یعنی یه خفن میگم و یه خفن می شنوین. این اقای همکار که اونجاست قبلش بهم گفت اصلا نگران نباش خیلی شمرده حرف می زنه (بگذریم که بعدش که من داشتم غر می زدم گفت که هنوز هم که باهاش حرف می زنه بعضی حرفاش رو نمی فهمه) البته شمرده حرف می زد ولی باچه لهجه ای........... یعنی این بیچاره 10 دقیقه حرف می زد و من می گفتم pardon ........... دوباره از اول.
حرف هاش بیشتر در مورد این موضوع بود که می خواست بدونه من چرا تو روزمه م دو حوزه کاری کاملا متفاوت دارم و بعد هم می خواست بدونه کارفرماهای شرکتمون بیشتر چه کسایی هستن و پروژه ها چیه و من با اینکه خودم شرکت دارم چرا می خوام مهاجر کنم و اینکه می خوام افریقای جنوبی زندگی کنم یا نه و از این حرف ها و بعد هم در مورد شرایط کاری مخمل و گزینه هایی که داریم حرف زد که این بخش رو اصلا نفهمیدم و بهش گفتم برام بنویس که روش بیشتر فکر کنم.
در نهایت گفت که با مدیرای شرکت یه قرار تلفنی می زاره که اونا از نظر علمی باهام مصاحبه کنن که من زیر بار نرفتم و گفتم به جای قرار تلفنی یه قرار چتی یا نوشتنی بزاریم و خودش اسکایپ رو پیشنهاد دادن که چون قبل انتخابات بود من گفتم اسکایپ رفته گل بچینه (روحانی موچکریم) خلاصه اونا یه کیس واقعی دادن که طراحی کنم  که اون یه داستان جدایی داشت و ابر و باد و مه و خورشید و فلک به دادم رسیدن با کمک دوستان کار رو انجام دادم و فرستادم و اون ها هم راضی بودن و بعد چونه سر حقوق و خلاصه رسیدیم به قرارداد.
ولی خلاصه اینکه تمام مدتی که جولی حرف می زد و من سعی می کردم بفهمم، از خودم می پرسیدم آخه من با سواد انگلیسی آخه کار کردن تو کشور خارجیم چی بود. خب مینشستم نون و ماستم رو همین جا  می خوردم ولی راستش رو بگم همین چالشی بودن مسئله یه جورایی تحریکم می کنه که امتحانش کنم :)


 

۳ نظر:

zizilak گفت...

baba damet garm inja ro rah andakhti.

man chand bar begam, 2 hafteyi inghadr englisit pishraft mikone ke khodetam nemifahmi az koja omad.

badam inke delet vase adamo alam misooze, man bishtar delam vase khodet misoze ke tanhayi mire. vali to mitoni :) hame tahala tonestan.

kheyli khoshhalam ke joor shod

زیزلی گفت...

امروز متت قرارداد رو واسم ایمیل کرده و من کم کم دارم می فهمم استرس واقعی یعنی چی.

تو متن قرارداد تاریخ شروع به کار صریحا آورده شده : اول اکتبر

zizilak گفت...

belit kharidi?