دیروز بعد از حدود چهار ماه انتظار از اداره پست تماس گرفتند و گفتند که کارت ماشین اونجاست و اگه امروز تا ساعت 9 صبح خودم رو نرسونم برگشت می زنن. گفت "می خواستن برگشت بزنن و من گفتم یه زنگ بزنم و اگه پیداتون نکردم بعد برگشت بزنیم". هرچند من هنوز تو کفم (به فتح حروف اول و دوم :) ) که تلفن شرکت رو آقای پست از کجا آورده ولی خدا خیرش بده. آخه کی تو این دوره و زمونه بدون هیچ چشمداشتی خودش رو واسه یه غریبه تو درد سر می اندازه.
خلاصه بعد از سفر اولم در تاریخ 4 مهرماه به مرکز شهر، امروز هم مجبور شدم شال و کلاه کنم و برم میدون ولیعصر اونم قبل از ساعت 9 صبح.
فکر کردم بهترین راه اینه که از آریاشهر ماشینهای ولیعصر رو سوار بشم ولی الان فکرمی کنم اشتباه کردم.
سوار یه ون شدیم و من پشت راننده نشستم. از اولی که پیچید توی جلال همش دیگه دنده یک و به ندرت دو بود. بازم خدا رحم کرد که فقط با یک و دو رانندگی کرد و من تا مرز سکته پیش رفتم وگرنه که سکته رو زده بودم. تو همین سرعت کم اینقدر پیچید جلوی این و اون و اونقدر مویی از بغل ماشینها رد شد که همه گوشت تنم آب شد. (البته فکر کنم طبق معمول فقط گوشتام آب شد و از مقدار چربی ها کم نشد). تو یه مورد که فکر کردم الانه که آینه بغل طرف رو داغون کنه و خودم رو کشیدم سمت چپ و بعد که به خیر گذشت دیدم تو بغل خانوم بغل دستیم رفتم. کلی خجالت کشیدم البته خدا رو هم شکر کردم که جیغم رو قورت دادم وگرنه آبروم رفته بود.
اما نکته جالبش این بود که بعد از پل گیشا که فکر کنم اولین باری بود که دنده سه می رفت آقای راننده تصمیم گرفت بره لاین کنار و یکی دوتا ماشین بهش راه ندادن (می دونید که تو این مملکت راننده هایی که مسیر مستیقیم میرن فکر می کنن راه دادن به ماشینی که می خواد تغییر مسیر بده بی ناموسیه و از اون هم بدتر. حاضرن له بشن ولی راه ندن. اکثرشون وقتی راهنما می زنی یه دفعه مثل برق گرفته ها پاشون رو تا ته می چسبونن رو پدال گاز که خدای نکرده کار بی ناموسی نکرده باشن و غیرتشون و مردونگیشون به باد نره)
خلاصه داشتم می گفتم ماشین سومی هم مثل دوتای قبلی می خواست از غیرتش دفاع کنه و این عموی ما هم یکدفعه کله رو انداخت پایین و پیچید. من که یه لحظه فکر کردم پرشیا (همون ماشین سومیه) می خواد به پهلو از کنارش رد بشه که یکدفعه شنیدم خانوم کنار دست راننده پرشیا یک جیغ بنفش زد که ای الان می زنه به ماشینت و آقای محترم هم مجبور شد ترمز کنه. بعدش تا اونجا که ما می تونستیم بشنویمششروع کرد جیغ کشیدن به جون آقاهه که "خب چرا یه ترمز نمی کنی وقتی می بینی داره میپیچه جلوت". صحنه جالبی بود خود راننده ما هم خنده اش گرفته بود. با اینکه اصلا حال و حوصله خوبی نداشتم ولی خنده ام گرفت بیشتر بخاطر این که یاد خودم و مخمل افتادم. (اخه بلاخره مخمل هم غیرت داره دیگه :) ). داشتم به این فکر می کردم که خدا میدونه تاحالا چند بار ملت صدای جیغ و داد منو شنیدن که دارم به مخمل میگم چرا ترمز نمی کنی :)
خلاصه ما که صحیح و سالم رسیدیم شرکت ولی باور کنید هنوزم که هنوزه از رانندگی عمو حالم سرجاش نیومده. واقعا بد رانندگی می کرد.
حالا دوتا سوال دارم
1- چرا آقایون فکر می کنن وقتی تو رانندگی حق تقدم دارن اگه راه بدن به یکی دچار یک گناه نابخشودنی و یک کار زشت شدند؟
2- واقعا این راننده های ون با این هیکل شون خجالت نمی کشن همینطور عین چی می پیچن جلوی این و اون و هی لایی میکشن؟
یه اتفاق دیگه هم موقع سوار شدن اتفاق افتاد. ما که سوار شدیم ردیف اول من و یه خانم دیگه نشستیم و دو ردیف بعد هم آقایون نشستن. دو تا صندلی کنار خالی بود و نفر اول صف یه خانم بود که نمی دونم شوهرش یا برادرش همراهیش می کرد (البته آقاهه نمی خواست خودش سوار بشه و نقش محافظ رو داشت) و اجازه نداد بهش کنار آقایون بشینه (من نمی فهمم اگه می خواست این خانم رو سوار تاکسی کنه اگه دو تا آقا عقب بودند اجازه نم داد سوار بشه؟ ) قرار شد صبر کنه که جلو بشینه ولی نکته ناراحت کننده پسری بود که دست و پاش معلول بود و می کفت ردیفهای عقب نمی تونه بشینه. خلاصه هر کی هم می میومد جفت بود. کلی علاف شدیم که یه نفر بیاد و سوار بشه. آخر سر هم حوصله یکی از اون جفتها سر اومد و تصمیم گرفتن سوار بشن که آقای محافظ دادش در اومد که اینجا نوبتیه و مردم که علاف نسیتن. (یکی نبود به خودش بگه) در آخرین لحظه مسافرای ما تکمیل شد و ما راه افتادیم در حالیکه اونا داشتن دعوا می کردن. این وسط دلم برای اون پسر معلوله خیلی سوخت که بخاطر خودخواهی و مثلا غیرت عمو مجبور شد با اون وضعش منتظر ماشین بعدی بمونه. متاسفم واسه خودمون که تو این مملکت تو چه مسائلی گیر کردیم. واقعا که!!!!!
۴ نظر:
zizili joonam, inghadr tondo tond post mizari adam vaght nemikone javab bede ;)
man fekr mikonam to iran malula kheyli bicharean. kasi kheyli ahamiati nemide ke che be sareshon miad. inja kheyli bishtar havaseshon hast ke kasi be khatere malul boodanesh moghiati ro az dast nade. teflaki pesare, cheghadr barash sakht boode ke eltemas kone akharesham hichi be hichi :(
تازه دوتا دیگه مطلب دارم یکی در مورد یکی از کارفرماهامونه و یکی در مورد سازمان "و" سابق که بزودی آقای کردان رئیسش میشه.
وقت کنم اولی رو می نویسم و دومی رو هم می ذارم وقتی کارمون تموم شد با این سازمان بنویسم.
در مورد معلول ها حق داری. منم فکر می کنم خیلی در موردشون بی انصافی میشه متاسفانه.
داشتم فکر می کرد من اگه بودم حتما صبر می کردم با ماشین بعدی برم ولی حق اون بیچاره ضایع نشه.
هر چند که من اگه بودم ردیف عقب پیش آقایون می نشستم و مشکل حل می شد.
این غیرت هم بد چیزیه ها!
ای بابا! خوب خیلی طبیعیه جایی که قانون جنگل حکم فرماست حق به کسی می رسه که زورش بیشتره !
اما در مورد ون ها اصلا تعجب نکنید ، چون من مطمئنم این ون ها یا همشون از نژاد موتور سیکلت هستن ، یا اینکه فقط به دارندگان گواهینامه موتور سیکلت ون اهدا می کنن . چون منم یکی دوباری که بخاطر عجله مجبور شدم از جونم بگذرم به این نتیجه رسیدم که ای ول به پیک موتوری .
به به نونوچه خانم.
چه عجب از این طرفا خواهر.
راستی این اینترنت پرسرعت چی شد؟
ارسال یک نظر