۳ بهمن ۱۳۸۸

پرسپولیس - حکایت نسل ما

پرسپولیس رو دیدم و گریه کردم. با گریه به مخمل گفتم بیچاره مرجان و اون با خنده تلخی گفت این زندگی همه ماست و من دوباره گریه کردم و اینبار شدید تر. گریه کردم برای خودم، برای زیزیلک، برای نونوچه، برای مرجان که چند سال از ما بزرگتره، برای نسل خودم، برای نسل قبل و بعد خودم. برای همه اونهایی که برای رسیدن به یک رویا تلاش کردند و قربانی دادند و بعد جشن پیروزی گرفتن غافل از اینکه قربانی بعدی خود اونها هستند.

**********

شب تاسوعا موقع برگشت به خونه ، مثل معتادا هرچی گشتیم یه فیلمی پیدا کنیم و ازش چندتا فیلم بخریم نشد که نشد. خمار خمار اومدیم خونه. تمام شبکه های اونور خط خطی بود و شبکه های اینور هم که روزِ روزش ارزش نگاه کردن نداره چه برسه به شب تاسوعا.
خلاصه اینکه رفتیم سراغ آرشیو خودمون و قرعه به نام پرسپولیس افتاد و چه پیش درآمد مناسبی برای پس فرداش.
خیلی وقت بود پرسپولیس رو داشتم ولی همیشه از دیدنش طفره می رفتم. شاید یه جورایی جرئت دیدن حقیقت رو نداشتم. ولی بلاخره دیدمش. خیلی غم انگیر بود. خیلی باهاش احساس نزدیکی کردم. خیلی از صحنه هاش برام آشنا بود و خیلی از خاطراتم رو زنده کرد. بخصوص فضای سیاه و سفیدش خیلی قابل درک بود. بیچاره مرجان. بیچاره نسل مرجان.
خلاصه گریه کردم و غصه خوردم ولی از دیدنش لذت بردم. به نظر شما به این میگن مازوخیسم؟

۴ نظر:

zizilak گفت...

man hanoz filmesho nadidam, vali ketabesho kamelan dark mikardam. ye sal eydi gereftamesh :D

زیزیلی گفت...

آدم رو می بره تو اون فضای گذشته.
یادمه یه شب از لنگرود برمی گشتیم. هوا هم یه ذره سرد بود و من تو ماشین خواب بودم که جلوی ماشین رو گرفتن و اساسی گشتنش.
هنوزم احساس بدی به اون شب دارم. تو خواب و بیداری یه استرس بدی به هم وارد شد.

اون شب یکی از خاطرات جالب بابام بود چون یه باکس سیگار وینستون و چندتا نوار پیدا کرده بودند که هر کدومشون به تنهایی جرم بود ولی فرمانده شون گفته بود همه رو برگردونید و ما اومده بودیم :)

zizilak گفت...

migam kolan in etemad be nafse bala va akhlaghe khoobe babam, koli kar pish mibord :) yadam miad ke ye bar ba hamon koto shalvar va keravate hamishegish raft kalantari (ya sepah) ke khesarat begire vase mashinemon ke tarkesh rafte bood to shishash. taraf taze koli ham tahvilesh gerefte bood :)

neshon mide ke badaneye in nirohaye mosalah cheghadr mesle khodemonan :D faghat yek kami oghdeye ehteram daran bichareha.

manam yadame ke harvaght vase in ist bazrasia vaymistadim to oon sarmaye zemeston ke panjere ro baz mikardim cheghadr khabe nazaninam miparid. kheyli bad bood

زیزیلی گفت...

آره من هنوز که هنوزه از لوشان متنفرم به خاطر ایست بازرسی های اون موقع

آره بابام هم خوش تیپ بود و هم یه جورایی احترام برانگیز بود :)

فکر کنم اونجا که میگی فرمانداری بود. جاش هم تو خیابون عباس آباده.

چقدر حیف که نونوچه اینورا نمیاد که یه دزه با ما حس نوستالژیش گل کنه